غنچه ی خندان به این وبلاگ خوش آمدید امیدوارم لحظات خوبی را در آن سپری کنید نطر فراموش نشه. |
|||
آخ سوختمدر ميدان مين مشغول پاكسازي بوديم، عراقيها متوجه شدند و منطقه را به خمپاره بستند، حالا نزن كي بزن، همه پراكنده شدند. يكي از بچه ها ظاهراً از ناحيه پا زخمي شده بود، شروع كرد به آه و ناله كردن: آخ سوختم، به دادم برسيد، مردم، يكي بيايد مرا بردارد. بی فایده بود هیچ کس نزدیک نرفت، پیش قاضی معلق بازی! هر کس از همان فاصله می توانست با دیدن حالات و حرکات او حدس بزند که دارد فیلم می آید و اصلا مجروح نشده یا اگر شده زخمش سطحی است. او وقتی باورش شد که فریادرسی وجود ندارد بلند شد و پا به فرار گذاشت. آمد به سراغ رفقا، آنها را می زد و با هر ضربه می گفت: آخ، بیچاره شدم، نامردا، بی معرفتها پایم قطع شد! نظرات شما عزیزان:
آخرین مطالب پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |